شنبه ۰۱ اردیبهشت ۰۳

ديگه نميخوام دروغ بگم

۱۲۱ بازديد
الان تنها نشستم تو خونه خودم و يه فنجون چايي جلوم گوشي همراهم هرچند دقيقه داره زنگ ميخوره يا پيام مياد ميخوام حرف دلم بگم نميدونم چجوري ميخوام راحت بنويسم اما نميتونم اما قبل از اون كه تو بياي روزگارم اين نبود دور و برم پر بود از ادماي جور واجور ادمايي كه هر ازگاهي هركدومشون يه بهونه اي مياوردم واسه اينكه اون لحظه دلم ميخواست با اون يكي ديگشون باشم يه شب مهموني ارش يه شب مهموني شيدا يه شب مهموني سعيد و و و و و اما الان حس ميكنم درسته تنها نشستم و انتظار اين ميكشم كه لابلاي اين پيام ها و تماس هام اسم تورو ببينم فكر ميكنم اين انتظار كشيدن ترجيح ميدم به اينكه بخوام جواب ديگران بدم و الان جاي ديگه اي وقتم بگزرونم ميون ادماي ديگه الان فكر ميكنم به ياد تو به عشق تو و به انتظار تو ديگري را لمس كردن حكم خيانت داره واسم چيزي كه قبلا واسم زرنگي بود الان با اينكه ميتونم و ميدونم راحت بدون اينكه حتي بويي ببري جايي باشم كه ميدونم نارحتت ميكنه چقد جالبه ادم بدون اجبار با اينكه ميدونه ديگه خبري از اينكه بخواد نقش بازي كنه كه طرف نفهمه كجاس هيج كاري نكنه فكر ميكنم ساده شدم و ميدونم ساده شدن و عاشق شدن يكي است مخالفت هايت با نگاهش موافقت ميشود و روز بروز انتظار ميكشي اما....بيخيال الان گفتم كجايي و جواب دادي اينجا.... چه دنياي قشنگي قبلا ميپرسيدن كجايي و من ميگفتم اينجا كي ميدونه اينجا كجاس؟كي ميدونه اينجا واسه ادمايي كه تو رابطه هستن حلاله يا حروم؟
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.